سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]



حماسه ششم بهمن
شهرستان آمل در سال 1360 در شرایطی حساس اتفاق افتاد حماسه ای که مردم آمل
در آن از انقلاب نو پای اسلامی به خوبی دفاع کردند این دفاع چنان اهمیتی
داشت که حضرت امام (ره) د وصیت نامه سیاسی الهی خود به ان اشاره داشتند







تیراندازی و سپس تسخیر شهر تا 6 صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم
بهمن، حماسه ی مردم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن
به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ی سربداران جنگل رفتند.سنگربندی‌ها
آغاز شد. از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به
سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که آمل لقب «هزار سنگر» گرفت.



بیش
از 100 نفر از اعضای اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران، در اول بهمن 1360 از
مقر خود در جنگل به سمت شهر آمل به راه افتادند. با توجه به برف سنگینی که
آمل و اطراف آن را پوشانده بود؛‌ عبور از رودخانه‌های متعدد با طناب صورت
گرفت. پشت سر گذاشتن این مسیر به خاطر سختی راه و مشکلات تردد، 3 روز به
طول انجامید؛ البته با توجه به برفی بودن زمین، این وضعیت پیش‌بینی شده
بود و در طراحی عملیات، قرار بود که عملیات در روز 5 بهمن انجام گیرد که
در اثر خستگی به 6 بهمن موکول شد: «نیروهای‌مان در روز 5 بهمن به شهر
رسیدند و شب را همگی در خانه‌ی من بودند تا صبح».1


بنابراین
نیروهای شوشکر از ساعت 5/5 صبح به خانه‌ی مادری محمدرضا سپرغمی که در آن
زمان، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود، رسیدند. گروه تصور
می‌کرد که در مرحله‌ی آخر ورود به شهر نیاز به 5 ساعت راهپیمایی دارد،


ولی این پیاده‌روی 10 و 12 ساعت به طول انجامید و در نتیجه، عملیات یک روز به تعویق افتاد.2
نیروها از فرط خستگی حتی توان روی پای خود ایستادن را هم نداشتند: «حتی
بعضی از بچه‌ها از فرط خستگی به محض لحظه‌ای ایستادن، سرپا خواب‌شان
می‌برد و جا می‌ماندند و گم می‌شدند».3


شب 6 بهمن به هر شکلی بود در خانه‌ی سپرغمی اقامت کردند و به کشیک محل که عضو انجمن اسلامی بود، به دروغ گفتند:


«امروز ویژه هستیم و از تهران آمده‌ایم. قرار است جنگلی‌ها به شهر حمله کنند. ما آمده‌ایم تا با آنها مقابله کنیم».4


حتی
از او خواستند که رازداری کند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به
آنها اطمینان داد. در ساعت 9 شب، گروه‌ها به تدریج از خانه‌ی یل محمد
بیرون آمدند.5


سرانجام
با عبور از رودخانه‌ی هراز که از حاشیه‌ی شهر آمل می‌گذرد، وارد محله‌ی
اسپه کلا شدند و در مکان‌های مقرر، استقرار یافتند. مقر بسیج که در آن سوی
رودخانه نزدیک‌ترین هفد نظامی مهاجمین بود، به محاصره درآمد.


گروه‌ها
هر کدام کارشان در یک قسمت شهر بود. تقریبا 17 نفر مسؤول حمله به بسیج
بودند. درگیری در ساعت 11:45 آخر شب 5 بهمن شروع شد. گروه‌های عمل کننده‌ی
دیگر در دادگاه انقلاب و سپاه، که این 3 هدف از عمده‌ترین اهداف گروه
سربداران بود، وارد درگیری شدند. در حین عبور از خیابان‌های شهر ، هر گاه
با نیروی مسلح یا افرادی که ظاهر حزب‌اللهی داشتند روبه رو شدند، به آنها
حمله می‌کردند و آنها را به شهادت می‌رساندند و یا زخمی می‌کردند و با
کمال شقاوت رفتار می‌کردند.


برنامه‌ی
اصلی این بود که حتی الامکان نیروهای سپاه و بسیج را از کار بیندازند و
بعد از آن، مردم را به قیام دعوت کنند؛ زیرا طبق تحلیل‌های تشکیلات، آنها
مطمئن بودند که مردم به آنها خواهند پیوست. غلامرضا سپرغمی که خود از
اهالی رضوانیه بود، مأموریت داشت تا با اهالی آنجا صحبت و آنها را
جمع‌آوری کند تا به صحبت‌های مسئولین تشکیلات گوش فرا دهند و در «قیام
فوری» مشارکت کنند، ولی او در این امر موفق نشد و حتی به در خانه‌ی دو تن
از آشنایان خود رفت و پاسخی نشنید:


«من در ابتدای شب به محله‌ی رضوانیه رفتم و در 2 خانه را زدم6 که
اولی بدون اینکه حتی در را باز کند، از همان پشت در، با فحش از ما پذیرایی
کرد . خانه‌ی دوم فقط در را باز کردند، ولی هیچ کس بیرون نیامد. در تمام
طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر، من در همان محله در بین افرادی که با
روشن شدن روز از خانه بیرون آمدند، بودم».7


در آن شهر نیز درگیری با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت:

...

http://davoodonline-ir.persiangig.com/gif/edame-matlab.gif